که نسلش بریده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بلاعقب. بی زاد و ولد. - مقطوع النسل کردن کسی را، بیضه های او را بیرون کردن و اخته کردن او را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خصی کردن وی را. با برداشتن یا از کار انداختن اعضاء توالد و تناسل کسی او را از تولید مثل بازداشتن
که نسلش بریده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بلاعقب. بی زاد و ولد. - مقطوع النسل کردن کسی را، بیضه های او را بیرون کردن و اخته کردن او را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خصی کردن وی را. با برداشتن یا از کار انداختن اعضاء توالد و تناسل کسی او را از تولید مثل بازداشتن